کد مطلب:212722 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:28

مکان دفن سر مطهر حضرت سیدالشهداء
راجع به سر مطهر حضرت سیدالشهداء (ع) اختلاف بین عامه و خاصه بسیار است، و مشهور در بین علمای شیعه این است كه حضرت زین العابدین (ع)، سر مطهر را، با سایر



[ صفحه 243]



سرها، به كربلا آورد و به بدن ها ملحق ساخت. [1] .

در بعضی از روایات است كه مردی از شیعیان، سر مبارك را ربود، و آن را بالای سر مطهر حضرت امیرالمؤمنین (ع) دفن كرد، و به این جهت زیارت حضرت امام حسین (ع) در آن مكان مستحب است. [2] .

سید بن طاووس گوید: اما روایت شده كه سر مطهر را به بدن ملحق ساختند. [3] .

بعضی گفته اند: یزید، سر مطهر را به مدینه برای حاكم آن جا، عمرو بن سعید، فرستاد و او سر را در بقیع كنار قبر مادرش، حضرت فاطمه زهرا (ع)، دفن كرد. [4] .

ابن ابی الحدید، در شرح نهج البلاغه، در تاریخ حكم بن عاص، و فرزندش مروان بن حكم، گوید: «اما مروان از پدرش خبیث تر و الحاد و كفرش از او افزونتر بود؛ و او كسی است كه در روزی كه سر مطهر امام حسین (ع) را برای وی، به عنوان حاكم مدینه، به آن جا آوردند، به منبر رفت و سر را روی دست گرفت و این شعر را خواند:



یا حبذا بردك فی الیدین

و حمرة تجری علی الخدین



كانما بت بمجسدین [5] .



آن گاه سر را به طرف قبر پیامبر (ص) پرتاب كرد و گفت: ای محمد (ص)! امروز به عوض روز بدر.»

سپس ابن ابی الحدید گوید: «این گفته شیخ ما، ابوجعفر بود؛ لیكن صحیح آن است كه



[ صفحه 244]



مروان آن روز امیر مدینه نبوده و حاكم مدینه آن روز، عمرو بن سعید بن عاص بود؛ و نیز سر نزد او فرستاده نشد، بلكه عبیدالله برای او نامه ای فرستاد و خبر شهادت حضرت امام حسین (ع) را بدان وسیله به او اطلاع داد، و وی نامه و اشعار را در منبر خواند، و سپس به قبر مطهر رسول اكرم (ص) اشاره كرد و گفت: «یوم بیوم بدر»، عده ای از انصار بر وی اعتراض كردند. و این گفته ابوعبیده در كتاب مثالب است.» [6] .

برخی گفته اند: سر مطهر در خزانه یزید ماند، تا موقعی كه منصور بن جمهور وارد خزانه شد، سر را در ظرفی یافت، و دید كه محاسن شریف آن حضرت به رنگ وسمه سیاه بود. او، سر را در دمشق، در باب الفرادیس، دفن كرد. [7] بعدها یكی از خلفای فاطمی، سر را از باب الفرادیس، به عسقلان، و از آن جا به قاهره انتقال داد، كه هم اكنون زیارتگاهی مورد توجه است. [8] .

بعضی گفته اند: سلیمان بن عبدالملك سر را در خزانه یزید یافت. پس آن را با پنج پارچه از دیباج كفن كرد و با اصحابش بر آن نماز گذاشت، و دفن نمود. [9] .

و گفته اند كه عمر بن عبدالعزیز، مكانی را كه سر مطهر در آن دفن بود نبش كرد و آن را برداشت، و به كربلا فرستاد و به بدن ملحق نمود. [10] .

و نیز بین دانشمندان امامیه مشهور است كه حضرت زین العابدین (ع)، سر مبارك را نزد قبر امیرالمؤمنین (ع) دفن نمود. [11] .

ابن شهر آشوب گوید: سید مرتضی در رساله ای از رساله هایش گفته: سر مطهر در كربلا به بدن ملحق شده است، و شیخ طوسی فرموده: «و مه زیارة الاربعین». [12] .

صاحب تاریخ حبیب السیر معتقد است كه: «یزید تمام سرها را به حضرت زین العابدین (ع) تسلیم كرد، و حضرت در روز اربعین آن ها را به ابدان شهداء ملحق ساخت.



[ صفحه 245]



و این اصح روایات است». [13] .

سبط بن الجوزی در تذكره پنج قول را، در مكان دفن سر، ذكر كرده است:

1 - دفن در كربلاء با بدن 2 - در بقیع، كنار قبر حضرت زهرا (ع)، 3 - در دمشق 4 - در مسجد رقه، در ساحل فرات 5 - در قاهره (مصر). آن گاه می گوید: لیكن مشهورتر آن است كه یزید سر را با اهل بیت به مدینه فرستاد و سپس به كربلا برگرداندند و با بدن دفن شد. [14] .

نویسنده گوید: شكی نیست كه آن سر مطهر با بدن، به اشرف اماكن منتقل گردیده و در عالم قدس به یكدیگر ملحق شده اند، هر چند كیفیت آن معلوم نباشد، و قبر آن بزرگوار در دلهای شیعیان و محبین است، و این مضمون شعر نیكوی زیر است:



لا تطلبوا المولی حسین

بارض شرق او بغرب



و دعوا الجمیع و عرجوا

نحوی فمشهده بقلبی [15] .



زنده در قبر دل ما بدن كشته تو است

جان مایی و تو را قبر حقیقت دل ماست [16] .



مطلب دوم آن كه گوید: «عمر سعد نیز به شهر ری رفت، لیكن در راه به عذاب الهی واصل شد».

مسلم تواریخ است كه عمر سعد، نه با اهل بیت به سوی شام رفت، و نه به محل مأموریتش، شهر ری رفت؛ بلكه وی در كوفه به دست مختار بن ابی عبیده ثقفی كشته شد [17] ، و مشمول نفرین حضرت سید الشهدا (ع) قرار گرفت كه به وی فرمود: «وسلط الله علیك من یذبحك بعدی علی فراشك» - خدا بر تو مسلط كند كسی را كه، تو را، در فراشت، بعد از من، بكشد. [18] .

پس از بازگشت عمر سعد از كربلا، هرگاه كسی با او دیدار می كرد، یا از حال او می پرسید، می گفت: از حال من مپرس، زیرا هیچ مسافری بد حال تر از من به منزل خود برنگشت؛ زیرا



[ صفحه 246]



كه من قرابت نزدیك را قطع كردم، و كار بزرگی را مرتكب شدم. [19] .

در تذكره سبط است كه: مردم از عمر سعد اعراض كردند، و دیگر به او اعتماد نمی نمودند و هرگاه بر جماعتی از مردم می گذشت از او روی می گرداندند، و هر گاه داخل مسجد می شد مردم از مسجد بیرون می آمدند، و هر گاه او را می دیدند بد می گفتند و دشنامش می دادند؛ لا جرم خانه نشین شد تا آن كه به دست مختار به قتل رسید، علیه لعائن الله. [20] .

نویسنده گوید: علامه مجلسی روایت دیگری از اعمش راجع به فضیلت زیارت حضرت سید الشهداء (ع) نقل كرده كه ما ترجمه آن را نقل می كنیم:

مجلسی (ره)، در بحارالانوار، گوید: در بعضی از كتب مؤلفه اصحاب دیدم، از سلیمان اعمش نقل شده كه گفت: در زمان اقامتم دركوفه همسایه ای داشتم كه بسیار نزد او می رفتم و با او می نشستم؛ تا شب جمعه ای رسید، به او گفتم: ای مرد! درباره زیارت قبر امام حسین (ع) چه می گویی؟ گفت: بدعت است، و هر بدعتی ضلالت و گمراهی، و هر ضلالتی در آتش خواهد بود.

سلیمان گوید: از نزد او برخاستم در حالی كه از خشم پر شده بودم، با خود گفتم كه سحرگاهان نزدش خواهم رفت، و احادیثی در فضیلت امام حسین (ع) برایش بازگو خواهم نمود... هنگام سحر در منزلش را كوبیدم و او را، به اسم، صدا زدم. همسرش گفت: شب گذشته عازم زیارت امام حسین (ع) شد و رفت.

اعمش گوید: به دنبالش به سوی كربلا رفتم، چون نزدیك قبر مطهر رسیدم، او را در حال سجده دیدم كه خدا را می خواند و می گریست و از خداوند طلب آمرزش می كرد.

بعد از زمانی دراز سر از سجده برداشت و مرا نزدیك خود دید؛ گفتم: پیرمرد! تو روز گذشته منكر زیارت بودی و می گفتی بدعت است و ضلالت، و امروز او را زیات می كنی؟ گفت: ای سلیمان! مرا ملامت مكن؛ من سابقا، برای این خاندان، امامت و پیشوایی را قائل نبودم، تا دیشب خواب عجیبی دیدم كه مرا سخت ترساند. گفتم: چه خواب دیدی؟ پیرمرد گفت: مرد جلیل القدری را دیدم كه نه بلند قامت و نه كوتاه بود، و قدرت وصف او را از نظر جلالت و بهاء و جمالش ندارم، در بین عده ای بود و بر سرش تاجی كه چهار ركن داشت و در هر ركنی دانه درخشنده ای كه درخشندگی آن از مسافتی دور دیده می شد. از یكی از خدامش پرسیدم كه این مرد كیست؟ گفت: محمد مصطفی (ص). گفتم: آن دیگری كیست. گفت: علی مرتضی (ع). سپس چشمم به ناقه ای نورانی افتاد كه هودجی بر آن بود و در آن



[ صفحه 247]



هودج دو زن نشسته بودند و ناقه در هوا طیران می كرد. و گفتم: ناقه از كیست؟ گفت: از فاطمه و خدیجه (ع). پرسیدم كه این جوان كیست؟ گفت حسن بن (ع). پرسیدم: كجا می روند؟ گفت: به زیارت شهید كربلا، امام حسین (ع). من نزدیك هودجی كه فاطمه زهرا (ع) در آن بود رفتم، دیدم رقعه هایی از آن هودج می ریزد، پرسیدم: این نامه ها چیست؟ گفت: امان نامه هایی است از آتش جهنم، برای زوار قبر امام حسین (ع)، در شب جمعه. من خواستم از آن امان نامه ها، رقعه ای را برگیرم، گفت: تو منكر زیارت او می باشی و زیارتش را بدعت می شماری، تا زیارت نكنی و معتقد به فضیلت و شرف او نگردی، سهمی نخواهی داشت ترسناك از خواب برخاستم و همان لحظه به زیارت سید و مولایم امام حسین (ع) مشرف شدم، و از گذشته توبه كردم. به خدا سوگند،ای سلیمان! از قبر امام حسین (ع) جدا نمی شوم تا روح از بدنم مفارقت كند. [21] .



[ صفحه 249]




[1] بحارالانوار، ج 45، ص 145.

[2] فروع كافي، ج 4، كتاب الحج، ص 571 - وسائل الشيعه، ج 10، ص 310 - 309.

[3] بحارالانوار، ج 45، ص 144.

[4] مقتل الحسين، خوارزمي، ج 2، ص 75 - بحارالانوار، ج 45، ص 145.

[5] چه خوش است (سر) سرد و خاموشت در دستانم، و سرخي به گونه هايت دويده، كه گويا در دو جامه زعفراني خوابيده.

- در بحارالانوار، از تاريخ بلاذري نقل شده كه چون سر مقدس امام حسين (ع) به مدينه رسيد، مروان گفت:



يا حبذا بردك في اليدين

و لونك الاحمر في الخدين



كانه بات بمجسدين

شفيت منك النفس يا حسين



(بحارالانوار، ج 45، ص 124).

اين مروان كه خطاب به سر مقدس امام حسين (ع) مي گويد: «اي حسين! دل خود را از (كينه) تو شفا دادم»، آزاد شده امام حسين (ع) در جنگ جمل است؛ كه همراه عايشه به جنگ اميرالمؤمنين (ع) آمده، و اسير گشته، و امام حسين (ع) را شفيع خود كرده بود (تتمة المنتهي، ص 54).

[6] شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 4، ذيل خطبه 57، ص 72 - 71.

[7] بحارالانوار، ج 45، ص 144.

[8] تذكره سبط ابن الجوزي ص 276.

[9] بحارالانوار، ج 45، ص 145.

[10] مقتل الحسين، خوارزمي، ج 2، ص 75.

[11] بحارالانوار، ج 45، ص 145.

[12] مناقب ابن شهر آشوب، مجلد 2، جزء 6، تاريخ امام حسين (ع)، ص 200.

سيد بن طاووس، در كتاب ملهوف، ص 86، نيز همين نظر را تأييد مي كند.

[13] تاريخ حبيب السير، خواند مير، مجلد دوم، جزء اول، ص 60.

[14] تذكرة الخواص، ابن الجزي، ص 276 - 275.

[15] به دنبال مولا حسين، در شرق و غرب نگرديد، آن همه را رها كنيد و به سوي من آييد كه مشهدش در قلب من است. (تذكرة الخواص، ابن الجوزي، ص 277).

[16] فواد كرماني.

[17] مثتل الحسين، خوارزمي، ج 2، ص 220 - تذكره سبط ابن الجوزي، ص 295.

[18] منتهي الامال، ج 1 - باب پنجم - مقصد چهارم - فصل هشتم.

[19] تذكرة الخواص، ص 269.

[20] تذكرة الخواص، ص 269.

[21] بحارالانوار، ج 45، ص 402 - 401.